نظريه يادگيري ساختن گرايي
بر اساس این نظریه ، دانش توسط فرد ساخته می شود و تولید دانش ، فرایندی مستمر است که تجربه انفرادی افراد از جهان را سازمان می بخشد. ساختن گرایان ، یادگیری را با خلق معنا از تجربه معادل می دانند ، ذهن را مانند صافی ای که درونداد های جهان را از خود عبور می دهد تا به واقعیتی منحصر به فرد دست یابد ، تلقی می کند. و این عبور دادن صرفاً از طریق تجارب مستقیم شخصی انجام می شود .بنابراین ساختن گرایی برخلاف رفتارگرایی و شناخت گرایی دانش را مستقل از ذهن نمی داند و با وجودی که جهان خارج از ذهن را نفی نمی کند ولی دانش فرد از جهان خارج را بر تفسیرهای منتج از تجارب فرد استوار می داند . بنابر اين معنا ایجاد کردنی یا خلق کردنی است نه کسب کردنی
اصول و مولفه های ساختن گرایی
هنگامی که صحبت از ساختن گرایی به میان می آید در واقع لازمه آن پذیرفتن سه پیش فرض است:
1) ادراک در تعامل ما با محیط شکل می گیرد و نمی توانیم درمورد چیزی که یادگرفته شده جدا از این که چگونه یادگرفته شده است صحبت کرد.
2) تعارض شناختی محرکی برای یادگیری می باشد.
3) دانش در بستر اجتماعی شکل می گیرد.
محیط آموزشی ساختن گرا
محیط یادگیری ساختن گرا به منظور تحقق اهداف مختلفی می تواند طراحی گردد که هون بین هفت هدف را برای طراحی چنین محیط هایی یادآور می شود:
1- فراهم نمودن تجربه با فرایند ساخت دانش
2- فراهم نمودن تجربه دربررسی دیدگاه های چندگانه
3- قراردادن یادگیری دربستر های واقع بینانه ومرتبط
4- تشویق مالکیت در فرایند یادگیری
5- تشویق کاربرد روش های چندگانه بازنمایی
6- تشویق خود آگاهی در فرایند ساخت دانش
7- قراردادن یادگیری در تجربه اجتماعی
جاناسن هشت ویژگی را برای محیط های یادگیری سازنده گرا پیشنهاد می کند:
1- محیط های یادگیری سازنده گرا بازنمایی های چندگانه از واقعیت را فراهم می کنند.
2- بازنمایی های چندگانه از ساده سازی زیاد اجتناب کرده وپیچیدگی دنیای واقعی را نشان می دهد.
3- محیط های یادگیری ساختن گرا یا سازنده گرا برساختن دانش به جای تولید مجدد آن تاکید دارند.
4- محیط های یادگیری ساختن گرا برتکالیف اصیل دربستر معنادار تاکید دارند.
5- محیط های یادگیری ساختن گرا ، محیط های یادگیری ازقبیل موقعیت های دنیای واقعی یا یادگیری مبتنی بر مورد را به جای توالی از پیش تعیین شده آموزش فراهم می کند.
6- محیط های یادگیری ساختن گرا تامل فکورانه در تجربه را تشویق می کند.
7- محیط های یادگیری ساختن گرا، ساخت دانش را براساس موقعیت انجام می دهند.
8- محیط های یادگیری ساختن گرا از ساخت جمعی دانش از طریق مذاکره اجتماعی میان یادگیرندگان ونه رقابت حمایت می کنند.
طراحی آموزش بر اساس نظریه ساختن گرايي
نظريه ساختن گرايي بیشتر بر ایجاد و طراحی محیط های يادگيري به جای طراحی آموزشی تاكيد دارد. محيط هايي كه دانش آموزمحور، مشارکتی، مبتني برتکالیف اصیل و ارزشيابي زمينه اي باشد و با تصورات شناخت موقعیتی ، آموزش پیوندی ، انعطاف پذیری شناختی وکارآموزی شناختی همخوانی داشته باشد
بحث و نتیجه گیری
ساختن گرایی براساس این فرض بنا شده است که ما با تامل بر تجربیاتمان و ادراکاتمان، دنیایی که درآن زندگی می کنیم را می سازیم. هریک از ما مدل های ذهنی خودمان را خلق می کنیم وبنابراین یادگیری فرایند انطباق مدل های ذهنیمان با تجربیات جدید محسوب می شود.
چنان که ذکر گردید انتقال معنا از قبیل مفهوم یا ساختارهای مفهومی از فردی به فرد دیگر از منظر ساختن گرایی غیرممکن می باشد لذا معلمی که هدف تغییر دادن چیزی در ذهن دانش آموز را دارد بایستی برخی از تصوراتی که در ذهن دانش آموز وجود دارد را بشناسد. از منظر ساختن گرایی هنگامی که معلم تدریس می کند نباید هرگز صرفا دانش موجود را ارایه کند. به عنوان مثال در درس ریاضیات4= 2+2 را به عنوان چیزی یقینی که به وسیله خدا یا هر کس دیگر خارج از انسان وضع نموده است ارایه دهد. درمسایلی که معلم مطرح می کند گرچه خود پاسخ سوال را می داند او به کمک کردن به دانش آموزان توجه می کند، تا روی آزمودن دانش فعلی شان تامل کنند . معلم به دانش آموزان کمک می کند تا دانش را بسازند و دراین راستا او از ابزارهایی ازقبیل حل مساله به یادگیری مبتنی برپژوهش مدد می گیرد .
به طور روشن وآشکار آموزش مبتنی بر ساختن گرایی از رویکرد سنتی آموزش معلم محور مبتنی بر سخنرانی متفاوت می باشد. تحقیقات نشان داده است اثربخشی روش سازنده گرایی به مراتب بیشتر است. درپژوهشی که توسط کاپریو صورت گرفت به مقایسه رویکرد سازنده گرایی با شکل سنتی آموزش یعنی سخنرانی پرداخته شده است. به طور کلی می توان موارد زیر را به عنوان مزایای بهره گیری از معلم سازنده گرا و نقشش در پرورش دانش آموز سازنده گرا قلمداد نمود:
1- بچه ها بیشتر یاد می گیرند و یادگیری لذت بخش تر می شود وقتی آن ها به گونه ای فعال درگیر می شوند.
2- تعلیم وتربیت زمانی که روی تفکر ودرک به جای به خاطر سپاری صرف متمرکز شود بهتر کار می کند . معلم ساختن گرا روی یادگیری چگونه فکرکردن ودرک کردن متمرکز است.
3- یادگیری ساختن گرا قابل انتقال می باشد . درکلاس های درس ساخت وسازگرا دانش آموزان به گونه ای به یادگیری می پردازند که بتوانند آن را در محیط های دیگر به کار ببرند.
4- ساختن گرایی به دانش آموزان مالکیت آنچه آن ها یاد می گیرند را می دهد. هنگامی که یادگیری مبتنی بر سوالات وبررسی های دانش آموزان باشد وآن ها درطراحی وارزشیابی نقش ایفا کنند این امر رخ می دهد.
5- معلم ساختن گرا فعالیت های یادگیری اساسی دربستر دنیای واقعی، سازنده گرایی دانش آموزان را برمی انگیزاند ودرگیر می سازد.
6- معلم ساختن گرا به ایجاد محیط کلاس درس مبتنی بر مشارکت وتبادل آرا تاکید می کند
مكتب هاي يادگيري
در روان شناسي پرورشي مكتب هاي يادگيري متعددي مطرح است ولي دو مكتب عمده كه در اين مقال بيشتر به آن اشاره مي كنيم وجود دارد كه بيشترين نظريه ها و قوانين يادگيري بر محور آن دو مكتب شكل گيري شده اند ، يكي مكتب رفتارگرايي و ديگري مكتب شناخت گرايي. از ديگر مكتب هاي يادگيـري مكتب انسان گرايي است .
يكي از وظايف مهم روانشناسي پرورشي روشن ساختن آن دسته از نظريه ها و قوانين يادگيري است كه معلمان را در وظيفه آموزشي خود مدد مي رسانند .
1. مكتب رفتار گرايي :
در اوايل دهه 1900، گرايشي به سمت رفتار به جاي تفكر در ايالات متحده آمريكا پديدار شد كه سرانجام به رفتارگرايي (behaviorism) شهرت يافت . اين گرايش به نظريه هاي يادگيري انجاميد كه عمدتاَ به رويدادهاي عيني مانند محركها ، پاسخها و پاداشها مربوط بودند . اين نظـريه پردازان معتـقد بودند كه محـرك ها ( شرايـطي كه به رفتــار منجر مي شونـد ) و پاســـخها ( رفتار واقعي ) تنها جنبه هاي رفتار هستند كه مستقيماَ مي توان آنها را مشاهده كرد ، بنابراين آنها متغيرهاي عيني هستند كه مي توانند در ايجاد علم رفتار به كارگرفته شوند .
نظريه هاي رفتار گرا عبارت اند از نظريه هاي :
پاولف ، واتسون ، گاتري ، ثرندايك ، هال و اسكينر .
2. مكتب شناخت گرايي :
نظريه هاي گشتالتي سردسته و بنيان گذار مكتب شناخت گرايي به حساب مي آيند. روان شنا سان پيشاهنگ نظريه گشتالتي چهار دانشـمند آلمـانـي با نام هاي ماكـس ورتايـمر ، ولفگـنگ كهـلر ، كرت كافكا و كرت لوين بوده اند كه از ميان آنـها ورتايمر بنيانگذار رسمي اين نظريه به حساب مي آيد . در مكتب شناخت گرايي فرايندهاي شناختي بيشتر مورد توجه هستند . اين فرايندهاي شناختي ، از جمله ادراك امور ، سازمان دادن اطلاعات ، تجزيه و تحليل اطلاعات ، كسب دانش ، درك معني و ايجاد انتظارات مستقيماَ قابل مشاهده نيستند . به باور روان شناسان شناختي ، يادگيرنده در نتيجه ياد گيـري در ذهن يا حافـظه ي خود يك ساخت شناختي تشكيل مي دهد كه در آن اطلاعات مربوط به رويدادهاي مختلف نگهداري مي شوند و سازمان مي يابند . بنابراين از نظر اين روان شناسان ، يادگيري ايجاد تغيير دررفتار آشكار نيست، بلكه ايجاد تغيير درساخت شناختي و فرايند ذهني است . نظريه پردازان گشتالت از جمله اولين نظريه پردازان شناختي هستند و از ديگر نظريه پردازان اين مكتب مي توان از نظري هاي برونر ، ويگوتسكي ، پياژه و آزوبل نام برد .
مقايسه مكتب شناخت گرايي و مكتب رفتار گرايي :
روان شناسان مكتب رفتار گرايي معتقد بودند كه براي مطالعه ي پديده هاي پيچيده ي يادگيري بايد آنها را به اجزاي ساده تجزيه كرد و از طريق مطالعه ي اين اجزاي ساده به شناسايي پديده هاي پيچيده دست يافت .
روان شناسان مكتب گشتالت و يا شناخت گرايي مخالف روش كاهش گرايي يا تجزيه كردن پديده هاي روان شناختي هستند . به اعتقاد آنان انديشه هاي انسان از ادراكات كلي معني دار تشـــكيل مي يابند نه از مجموعه هايي از تصاويرذهني جزيي كه از راه تداعي به يكديگر مرتبط مي شوند لذا از آنجا كه پديده هاي ادراكي جنبه كلي دارند يادگيري را بايد با توجه به اين كل نگري مورد مطالعه قرار داد .
مقايسه مكتب شناخت گرايي و مكتب رفتار گرايي :
روان شناسان مكتب رفتار گرايي معتقد بودند كه براي مطالعه ي پديده هاي پيچيده ي يادگيري بايد آنها را به اجزاي ساده تجزيه كرد و از طريق مطالعه ي اين اجزاي ساده به شناسايي پديده هاي پيچيده دست يافت .
روان شناسان مكتب گشتالت و يا شناخت گرايي مخالف روش كاهش گرايي يا تجزيه كردن پديده هاي روان شناختي هستند . به اعتقاد آنان انديشه هاي انسان از ادراكات كلي معني دار تشـــكيل مي يابند نه از مجموعه هايي از تصاويرذهني جزيي كه از راه تداعي به يكديگر مرتبط مي شوند لذا از آنجا كه پديده هاي ادراكي جنبه كلي دارند يادگيري را بايد با توجه به اين كل نگري مورد مطالعه قرار داد .
روان شناسي شناختي چند تفاوت مهم با رفتارگرايي دارد .
اول اينكه ، موضوعهاي مورد علاقه روان شناسي شناختي ، فعاليتهاي ذهني عالي است كه از مهـم ترين آنها اين موارد هستند : ادراك ( چگونه انرژي هاي جسماني به تجربه هاي با معني تبديل مي شود ) ، تشكيل مفهوم ، حافظه ،زبان ، تفكر ، مسئله گشايي و تصميم گيري .
دوم اينكه هدف اصلي نظريه هاي رفتار گرا معمولاَ تعيين كردن روابط موجود بين رفتار و پيشايندهاي آن و همين طور پيامدهاي آن بود ؛ در مقابل ، هدف اصلي نظريه هاي شناختي اين است كه درباره فرايندهاي ميانجي بين درون داد و برون داد ، استنباط هاي معقول و مفيدي صورت گيرد .
سوم اينكه ، نظريه هاي شناختي از نظر گستره يا دامنــه كمتر از نظـريه هـاي رفتاري مانند نظريه هال يا اسكيـنر ، بلند پرواز هسـتند . براي ساختن نظريه هاي شناختي كلي كه كل يادگيري و رفتار انسان را توضيح دهند ، تلاش كمي صورت گرفته است . در چند دهه اخير ، به جاي ساختن نظام هاي كلي ، روي پژوهش عميق در زمينه هاي خاص تاكيد شده است .
پيشنهادهاي رويكرد رفتارگرايي براي طراحي آموزش الكترونيكي
1. نتايج و پيامدهاي يادگيري بايد به طور واضح و روشن براي يادگيرندگان بيان شود تا آنان بتوانند انتظارات را در نظر بگيرند و قضاوت كنند كه آيا به نتايج يادگيري رسيده اند يا نه.
2. يادگيرندگان بايد آزمون شوند تا مشخص شود كه آيا به نتايج يادگيري دست يافته اند يا خير . بدين منظور آزمون الكترونيكي يا شكل هاي ديگر ارزيابي بايد در سلسله مراتب يادگيري گنجانده شده باشد تا سطح موفقيت يادگيرنده را كنترل و بازخورد مناسب را براي او فراهم آورد.
3. محتواي يادگيري بايد در ترتيب و توالي مناسبي ارائه شده باشد تا يادگيري ار تقا پيدا كند . اين ترتيب و توالي مي تواند شكل هاي ساده به پيچيده ، شناخته به نا شناخته و دانش به كاربرد را شامل شود.
4. به يادگيرندگان بازخورد هاي مناسب داده شود به گونه اي كه بر چگونگي انجام كار خود نظارت و كنترل داشته باشند و در صورت لزوم ، تصحيح اشتباهات را دريافت كنند.